-
لحظه نگاری
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 16:40
باران می بارد... هوا طوفانی است، کاوه در خواب است. من تنهاهستم اما هستم. حضور دارم هرچند حضورم به اندازۀ شعلۀ شمع کنار دستم لرزان است. موسیقی عاشقانۀ غمناکی از دستگاه پخش می شود، دوستش دارم. آرامشی دارم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مهرماه سال 1391 23:29
امروز خودم را بالا آوردم؛ اولش سخت بود، نمیشد، هرچه می کردم، هرچقدر عق می زدم، اتفاق نمی افتاد. می دانستم پایم را از دستشویی بیرون بگذارم، می شود اما نمی خواستم. باید در تنهایی اتفاق می افتاد. آخرین راه، همان بود که از اول فکرش را می کردم؛ انگشتم را تا آنجا که جلو می رفت در حلقم فرو کردم، دو تا عق و بعد... خودم را...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 13:38
مرا می بینی؟ زشتم؟ زیبایم؟ آشفته ام؟ چه هستم؟ کی هستم؟ من آنم که دوستش داری؟ تو کی را دوست داری؟ سبکی تحمل ناپذیر نگاهت... دیروز در آئینه متوجه شدم خطوط اندامم کم رنگ شده است.
-
زن شدن
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1391 19:28
پوست سخت ترک برداشته، درد دارد. می هراسم از آنچه زیر این پوسته می تپد(می طپد). سی سالگی دیر نیست...
-
زندگی خصوصی کاوه
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 22:13
نگاه می کنم، دریچۀ چیلر باز است، دو آبنبات کوچک رنگی کنار کلید چیلر قدیمی چیده شده اند. خودش خواب است و ما با نگاهی لبریز از عشق به آبنباتها خیره مانده ایم. علی می خواهد آنها را بردارد، پدر می گوید بگذار باشند، فردا حتما سراغشان را خواهد گرفت. فکر می کنم حتما. پسرکم اولین مخفی گاهش را درست کرده، او حالا برای خودش...
-
دوباره آغاز
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 09:49
از چه بنویسم؟ فراموش کردم چگونه باید شروع کنم. سالها پیش بود انگاری، تنها چیزی که از آن مانده طعم گسی است که همچون ل ِ رد ته فنجان قهوه ترک اگر بخوری به کام می چسبد. خوش عطر اما نه چندان دلچسب. تنها چیزی که می دانم این است؛ باید از خودم بگویم، دوباره باید از خودم بنویسم...درونم می سوزد و می سوزاند. پیله ای که این...